چامه - سید فضلالله قدسی
شب غرق زوزههاست
شب غرق زوزههاست، رمه بیشبان یله
یک برّه در تاهجم چندین دهان یله
در شهر دستهدسته دهنهای بیوضو
لهله زنند از پی یک استخوان، یله
در شعلهٔ قساوت شهرند مدتی است
مرغان بال بستهای از آسمان يله
یک روز با خروشت از آغوش آسمان
میشد زمین به دست تو با یک تکان یله
اینک تو ایستاده و رخش برادرت
با زین واژگون در افق همچنان یله
کو غیرتی که باز بپرسد چگونه شد
در چنگ باد کشتی بی بادبان یله
بگذار لقمهلقمه کنندم گرازها
کاینسان شدم سوار چموش عنان یله
منبع: __. (۱۳۷۶). دُر دری، شماره نخست، سال اول، صفحه ۶۰: فصلنامه ادبی، هنری و فرهنگی دُر دری.