پرش به محتوا

چامه - محمدصادق عصیان

وطن!

دوباره مرکز آشوب و شور شر شده‌ای

تو پایگاه جهانی زور و زر شده‌ای

مکان امن زمین بود هر وجب خاکت

کنون بلاد بلاخیز و پُر خطر شده‌ای

چه کس به کام جهنم سپرد روحت را

که تا همیشه بدین شیوه شعله‌ور شده‌ای

رسانه‌های جهان را نشانده‌ای در سوگ

تکان‌دهنده‌ترین متن هر خبر شده‌ای

به هم بزن که دلم را گرفته این بازی

همیشه مرز جهان بین خیر و شر شده‌ای

همیشه نقطۀ حد بخشی دو قدرت و قطب

همیشه عاقبت کار دربه‌در شده‌ای

به مرگ و مویه و ماتم دوباره رو کردی

نوار آتش و خونی که باز سر شده‌ای

منبع*: __ (۲۰۰۸). صادق عصیان غزل امروز افغانستان. https://ghazaltoday.wordpress.com/2008/04/02/%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d8%b9%d8%b5%db%8c%d8%a7%d9%86/ | آرشیو


گفتمان صمیمانه

به فال و فلسفه بحران خانه حل نشود

شگرد و شیوۀ دنیا اگر بدل نشود

تمام کوشش عالم عبث بود، مردم!

اگر به میل و مراد شما عمل نشود

به گفتمان صمیمانه می‌توان دل بست

به حرف مفت و گپ پوچ و کل مَکل نشود

زمین چو کاسۀ زهر است در حوالی ما

زمان به کام اهالی ما عسل نشود

بهار - زاغ و زمستان نرفته - ممکن نیست

گل‌وگیاه نرویند، تا حَمَل نشود

وطن! قصیده شود قصۀ غم‌انگیزت

مگر، چرا به هوای خوشت غزل نشود؟

سنبله ۱۳۸۶

منبع*: __ (۲۰۰۸). صادق عصیان غزل امروز افغانستان. https://ghazaltoday.wordpress.com/2008/04/02/%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d8%b9%d8%b5%db%8c%d8%a7%d9%86/ | آرشیو


هزار صفحه…

به خط میخی خورشید می‌نویسد مرد

درشت و روشن و خوانا از آنچه کرد و نکرد

تمام‌وقت خوشش یک دو سطر بیش نشد

هزار صفحه لبالب شد از روایت درد

هزار صفحه مصیبت، هزار صفحه ستم

هزار صفحۀ ناگفته از نزاع و نبرد

هزار صفحۀ دیگر که نا نگاشته است

گپ از شکنجه و دشنام و دشنه و شبگرد

هزار صفحۀ پیوسته را سیاه کند

تکان‌دهنده‌ترین لحظه‌های ساکت و سرد

هزار صفحه… نه، کافیست گفت و بر هم زد

تسلسل غزل غمگنانه‌اش را مرد

کمی به فکر فرورفت، ناگهان پر گشت

خیال و خلوت مرد از پرنده و گل و زرد

بهشت پونه و پروانه شد دیار دلش

هوای دهکدۀ کودکی به سر پرورد

سنبله ۱۳۸۶

منبع*: __ (۲۰۰۸). صادق عصیان غزل امروز افغانستان. https://ghazaltoday.wordpress.com/2008/04/02/%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d8%b9%d8%b5%db%8c%d8%a7%d9%86/ | آرشیو


فلمنامه

نمایش هیجانی «مرد در طوفان»

چه فلمنامۀ عالی نوشته‌ای، سبحان!

هزار حادثه را خلق کرده‌ای پیهم

هزار فاجعه را آفریده‌ای یکسان

پر از خشونت و آشوب و گیرودار و ستیز

پر از تشنج و آشفته‌حالی و بحران

هزار مادر آواره در سیه روزی

هزار کودک ولگرد در شب باران

تن تکیده غم را که بین جامۀ ماست

چقدر جالب و جذاب کرده‌ای عریان

تلاش کوچکی از صحنه‌سازی‌هاست

زمین سوخته و گور جمعی انسان

به جلوۀ گذرا می‌توان تماشا کرد

هزار خانۀ آتش‌گرفته و ویران

ستودنیست تصاویر انتحار و ترور

و دیدنیست شکوه شکنجه در زندان

چقدر مضحک و تلخ است در همان آغاز

ز قهرمان خودت نیز می‌ستانی جان

تمام هستی عالم اگر شود بر باد

کس از سیاهی‌لشکر نمی‌کند پرسان

چه صحنه‌های تراژید، صحنه‌های غمین

دمی که هیچ شود آرزوی یک انسان

به روی پرده پهناور پریشانی

نشان دهی همه را ناامید و سرگردان

هزار مرتبه تکرار دیدم این بازی

که اهرمن شد اهورا، فرشته شد شیطان

نظام تیرۀ تالار ناگهان پاشید

سپاس…!

قسمت اول،

سه‌نقطه…

و

پایان

منبع: __ (۲۰۰۸). صادق عصیان غزل امروز افغانستان. https://ghazaltoday.wordpress.com/2008/04/02/%d8%b5%d8%a7%d8%af%d9%82-%d8%b9%d8%b5%db%8c%d8%a7%d9%86/ | آرشیو


جشنواره باران

به جشنواره باران خوش آمدی مریم

بهار پیرهنت پر شکوفه و شبنم

شکوه عطر نفس‌های منتشرشده‌ات

لبالب از هیجان می‌کند مرا کم‌کم

حضور سبز و صمیمانه‌ات تماشاییست

ببین چقدر تو گشتی خجسته و خرم

گرفته دور برت را پرنده و گل سرخ

و همچنان شده پر پروانه‌ها را همدم

هوای تازه تعارف کند بهشت تنت

برای سوخته‌گان سراسر عالم

قیام برگ و گل و رنگ را حمایت کن

روال عادی این فصل را بزن برهم

بپوش جامه رنگین‌کمانی‌ات را باز

که عاشقانه ترنم کند ترا آدم

بهار ۱۳۸۵

منبع: __ (۲ آوریل ۲۰۰۶). ‘جشن واره باران’ شعری از محمد صادق عصيان بی‌بی‌سی فارسی. https://www.bbc.com/persian/arts/story/2006/04/060402_v-osian-afghan-noruz | آرشیو