چامه - محمدحسن حسینزاده
فصل درد
مینویسم باز فصل درد را
میکشم آه بیابانگرد را
من طنين تلخ فریاد شبم
میچکد از کلک، آواز تبم
سوگوارم، سوگوارم، سوگوار
ای جنون! امشب مرا تنها گذار
چار فصلم، آه، پاییزان شده است
صبر من بر دار آویزان شده است
میخروشد گردباد آه من
تا بیابان جنون همراه من
اشکها را باز عریان دیدهام
کوچ شبنم را فراوان دیدهام
خانهٔ آیینهها شد جای من
وای از این سنگین مصیبت، وای من
باغبان یاسها کوچیده است
محرم احساسها کوچیده است
مانده در فیضیّه خالی جای او
رفته از گلدستهها آوای او
گونهٔ گلبرگها افسرده است
بر لب گلها تبسّم مرده است
مینویسم باز فصل درد را
میکشم آه بیابانگرد را
من انيس موج بیپایان شدم
پشت کوه نالهها پنهان شدم
میرود تا آسمان آوای من
صد گلو آواز دارد نای من
سوگوارم، سوگوارم، سوگوار
ای جنون امشب مرا تنها گذار
از بیابانهای درد آلودهام
هفت شهر عشق را پیمودهام
دیدهام را اشک آتشبار شست
جلوهٔ آیینه را زنگار شست
منبع: __. (۱۳۷۶). شرح فراق، دُر دری، شماره نخست، سال اول، صفحه ۵۵: فصلنامه ادبی، هنری و فرهنگی دُر دری.