چامه - عبدالحکیم رضایی
راه تو
به یاد امام خمینی
هنوز راه تو را با نگاه میپایم
و شب که رفت، همان جا دوباره میآیم
همان غروب، همان آخرین نگاه تو را
به قاب سبز نهادم که سهم فردایم
نشان پینهٔ دستان باغبان بودم
در آن غروب که میسوخت سرو رعنایم
ببین، ز دامنهٔ اشک، دامنم پر شد
و سبز گشت درخت غریب غمهایم
مباد آینه در ازدحام شب شکند
و قاب دیدهٔ خورشید شهر زیبایم
مباد یاد شقایق از شهر کوچ کند
مباد سایه بر انبوه آرزوهایم
منبع: __. (۱۳۷۶). شرح فراق، دُر دری، شماره نخست، سال اول، صفحه ۵۵: فصلنامه ادبی، هنری و فرهنگی دُر دری.