چامه - حسین حیدربیگی
گل قمر
اگر چه نام تو در کوچه گل قمر باشد
به زیر شال سیاهت دو تا سحر باشد
دو صبح صادق روشن، دو شعلهٔ خورشید
شبیه باغ پر از میوه در نظر باشد
دو جام می که در اندوه من بریزانی
و جان ز مستی گنگ تو شعلهور باشد
نگفتی از چه در این روزها سیهپوشی
که سیل زلف تو پاشیده تا کمر باشد
مگر زمانه همه ساله با تو بد گشته
مگر که زخم نمکسوده بر جگر باشد
گذشت شب که تو آیینه بر قدت گیری
گذشته روز، که از دیدنت خبر باشد
بگو که ده چه خبر، آسمان چه میبارد؟
بهار آمده یا نه، پرنده پر باشد؟
خدا کند که دوباره پرندهای آید
به سمت مزرعه، قشلاق خوشخبر باشد
خدا کند که به یک صبح صادق روشن
بهار چشم تو در کوچه جلوهگر باشد
منبع: __. (۱۳۸۰). دُر دری، شماره سیزدهم، صفحه ۸۰: فصلنامه ادبی، هنری و فرهنگی دُر دری.